ز ahoor - زندگی یعنی...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زندگی یعنی...

امروزم زندگی کردم، زنده موندم، نفس کشیدم، نوشتم، خوندمو دوباره نوشتم

 

اما....

 

بدون تو

 

تو چی؟ میتونی بدون من این همه کار انجام بدی؟

 

مثل بچه که از شیر میگیرنش، یانه مثل معتادی که به زور ترکش میدن، چیزی که بهش اعتقاد نداره

 

من مثل معتادی که تو کمپ رفته واسه ترک خونسردم اما میدونی تو سرم چی میگذره؟ دارم پولامو جمع میکنم به محض اینکه دنیا

 

گول خوردو مطمئن شد ترکت کردم برم تنفست کنم بکشمت تو ریه هام مسته مستت بشم خدایا پیداش میکنم؟

 

ولی منکه معتاد نیستم ای داد من معتاد نیستم ولم کنید این عادت نیست...

 

بهرحال من یه مدتیو باید تو یه جایی حبس باشم الانم میگن دیونه شده داد وبیداد میکنه

 

تو فکر فرارم!

 

آخه نمیتونم تا آخرش بمونم دووم نمیارم اگه مغزمو سی تی کنن ببینن بازم هستی، اونجا یه گوشه قایمت کردم بازم نگه م میدارن

 

اونوقت باید تا آخر عمرم تو دارالمجانین بمونم آخه حافظه م  قویه فراموشت نمیکنم

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/5/11ساعت 2:51 عصر توسط ahoor نظرات ( ) | |

گاهى همه چى آوار میشه روسرم، به دنبال هر مشکل منتظر راه گشایشى هستم اما در کمال ناباورى بایه مشکل جدید غافل گیر

 میشم اون لحظه باورم نمیشه مثل کابوس،حتى غصه هم نمیخورم شاید مشکلى نیست، فقط یه اتفاقه که با دست روى دست گذاشتن

مشکل تلمبار میشه روى هم شاید انقد درگیر مشکل قبلى بودم که در به وجود امدن مشکل جدید مقصر باشم! بله درسته امروز این

 طور بود درگیر تو بودم که اهمال کردمو امروز سرزنش شدم، تلخ بود اما نوش جان کردم چون حقم بود، اما نمیدونم روزم باطل

شد؟؟؟

 

نه این تلخى غذاى روح بود روزم شکسته نمیشه آخى خیالم راحت شد چقد خوبه که حقوق خوندم، قوانینو به نفع متهم تفسیر میکنم

یعنى من وکیل خوبى میشم؟!؟!؟

 

من در برابر مقاومت تو تسلیم شدم آخه تنها و بى سلاح بودم سلاح تو مثل بمب اتمى ناجوانمردانه بود آخه سلاحت بهانه بود بهانه

 هاى بى جواب، بهانه هاى غیرممکن، گفتى من ازتو متنفرم! کى؟ من؟ ازتو؟ گفتى دارم ازت انتقام میگیرم، من؟ ازتو؟ اما چقدر دیر

 فهمیدم که تو جملاتت جاى کلمات من و تو جابه جا شده برگشتم حرفاتو دوباره زمزمه کردم حرفت این بود: ازت متنفرم دارم ازت

 انتقام میگیرم، کی؟ تو، از من؟...

 

‌به قول علیرضا:(( وعشق براى رفتن بهانه ها داشت))

 

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری هفتم www.pichak.net کلیک کنید


نوشته شده در چهارشنبه 91/5/11ساعت 10:29 صبح توسط ahoor نظرات ( ) | |

خوشبخت یا بدبخت بودن به طرز فکر ما برمیگرده، به نوع نگاهمون به زندگی، به رفتارهامون.

یه وقت روز برامون قشنگه، خوبه، دوسش داریم مطمئنا تو اون روز شاهد یه اتفاق خوب بودیم حالایا شنیداری یا دیداری این

 موضوع خوب هم برمیگرده به مقتضای وجودش مثلا تا بچه ایم بستنی و شکلاتو پارک شادمون میکنه وقتی فقیریم پول همه اون

چیزیه که فکر میکنیم آرزومونه یه وقتم عاشقیمو هیچی به غیراز اون شادمون نمیکنه تو پارک که نشستیم گریه میکنیم پولداریم اما

دردمونو دوا نمیکنه همه چی خلاصه میشه تو اون، زندگی کاملا جهت دار میشه و میفته تو یه شیب تند شاید عشق یه جور جنون

باشه ،جنونه ادواری که حاد هم هست طوری که بعضی وقتا از پادر میاره آدمو، مسیر زندگیشو عوض میکنه اما بااین حال هر

وقت ازش برگردی بردی منظورم از عشق، عشق آرومی که نتیجه میده نیست عشقیه که یه طرفسو هرچی سرراش باشه

میسوزونه غرورتو، شخصیتتو، پاکیه به ارث رسیده از کودکیتو اصلا وجودتو،دیگه اون آدم سابق نمیشی به هیچ وجه، درست مث

جای سوختگی که هرچقدر درصد سوختگی بالا باشه درصد ترمیمو بازگشتش پایینه

آیا از اول یه طرفه بوده یا بعدا شده؟ مگه میشه عشق بوجود بیاد بعد نباشه! عشقی که اولش هست اما بعدا نیست عشق واقعی نبوده

مصلحت خورده بوده تنگش یه جور معامله، سود سنجی ،

 

کسی میدونه این آدم چیکار میتونه بکنه؟ چون درد همس همه نظریه کارشناسی میدن عقلانی، خوب، اما نمیپسندیشو راه خودتو

میری نمیدونم کی اون وقتا هدایتمون میکنه که خودمون هم نمیفهمیم چیکار میکنیم کارایی میکنیم که بعدها اگه یادمون بیفته خجالت

بکشیم این درد بی درمون که گریبان گیرهمه میشه چرا علاج نداره؟ چرا همه یه دوره ی خیلی سختیو باید تحمل کنن که با هیچ

دردو مرضی قابل مقایسه نیست

عشق پاکه؟ خدا میپسنده؟ پس چرا تو مسیر بدی میوفته؟ آیا واقعا همون طور که فکر میکنیم خدا کمکمون نمیکنه یا ما توقعمون رفته

بالا و انتظار معجزه داریم؟؟؟

 

 

آیا بهمون ظلم شده یا فقط حقیقته تلخیه که ما تاب نمیاریم؟

زندگی با عشق خیلی قشنگه رنگ و بو میگیره اصلا روح زندگی عشقه اما کجا راهو بیراهه میریم که همین روح زندگی

روحمونو نابود میکنه، نفس حیات سمی میشه و خفه میشیم قوس وقزح روزگار خط خطی میشه و میشه یه تابلو زشتو کثیف حک

میشه روقلبمون

 

گلو بلبله اوایلش میمیرنو کرکسو لاشخور پرسه میزنن پرسه دور تن نیمه جان ما که حمله کنن بهش

 

اونوقتاس که از لای همه بدیا سنگینیه ناامیدی باید شونه خالی کنیو دست به دست خدا بدیو بگی راضیم به رضای تو یا سریع

الرضا

 

به دادم برس که این کاخ مخروبه رو نه کاخ بلکه کلبه ای کنم واسه زنده موندن واسه مسلح شدن، واسه دمیدن روح عشقی دیگه

 

آمین یا غیاث المستغیثین

 

تا بعد...

 


نوشته شده در سه شنبه 91/5/10ساعت 3:16 عصر توسط ahoor نظرات ( ) | |

<      1   2      


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت



کد آهنگ