گاهى همه چى آوار میشه روسرم، به دنبال هر مشکل منتظر راه گشایشى هستم اما در کمال ناباورى بایه مشکل جدید غافل گیر میشم اون لحظه باورم نمیشه مثل کابوس،حتى غصه هم نمیخورم شاید مشکلى نیست، فقط یه اتفاقه که با دست روى دست گذاشتن مشکل تلمبار میشه روى هم شاید انقد درگیر مشکل قبلى بودم که در به وجود امدن مشکل جدید مقصر باشم! بله درسته امروز این طور بود درگیر تو بودم که اهمال کردمو امروز سرزنش شدم، تلخ بود اما نوش جان کردم چون حقم بود، اما نمیدونم روزم باطل شد؟؟؟ نه این تلخى غذاى روح بود روزم شکسته نمیشه آخى خیالم راحت شد چقد خوبه که حقوق خوندم، قوانینو به نفع متهم تفسیر میکنم یعنى من وکیل خوبى میشم؟!؟!؟ من در برابر مقاومت تو تسلیم شدم آخه تنها و بى سلاح بودم سلاح تو مثل بمب اتمى ناجوانمردانه بود آخه سلاحت بهانه بود بهانه هاى بى جواب، بهانه هاى غیرممکن، گفتى من ازتو متنفرم! کى؟ من؟ ازتو؟ گفتى دارم ازت انتقام میگیرم، من؟ ازتو؟ اما چقدر دیر فهمیدم که تو جملاتت جاى کلمات من و تو جابه جا شده برگشتم حرفاتو دوباره زمزمه کردم حرفت این بود: ازت متنفرم دارم ازت انتقام میگیرم، کی؟ تو، از من؟... به قول علیرضا:(( وعشق براى رفتن بهانه ها داشت))
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |